سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :0
کل بازدید :2526
تعداد کل یاداشته ها : 2
04/2/21
2:4 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
MOHAMMADMOZAFFARI[25]

خبر مایه
عناوین یادداشتهای وبلاگ
توکل به خدا معلم من عناوین یادداشتها[2]

 

روز اول بمن آموخت معلم” آ ” را

 

 

روز اول بمن آموخت معلم” آ ” را

خون دل خورد بس? تا که نوشتم ” با ” را


دست خود برد به با? و به پا??ن آورد

تا که من بخش کنم بابا را


زنگ نقاش?، من رنگ نم? دانستم

او به من گفت که آب? بکشم در?ا را


آنقدر گفت از ا?ن فاصله ها? دم دست

تا مراعات کنم فاصله در ام? را


بازگو کرد که دهقان فداکار که بود

تا که سرمشق دهد جمله ? خوب? ها را


تا که از زندگ?م کسر کنم سا?ه ? جهل

با کم? حوصله آموخت به من منها را


گفت روباه پن?ر از دهن زاغ ربود

تا که ?ادم نرود حقه ا?ن دن?ا را


گفت ” آ ” بر سر خود ن?ز ک?ه? دارد

عشق با حوصله برداشت ک?ه ما را


ما که آموخته بود?م که: بابا نان داد

پس ند?د?م چرا خون دل بابا را؟ 


درس دهقان فداکار فراموش شد و

زندگ? برد که محتاج کند دارا را


شوهر سارا ش?اد درآمد از آب

کرد چون شام س?ه زندگ? سارا را


بو? مرگ آمد و کبر? به مرادش نرس?د

سرطان رفت که تسل?م کند کبر? را


کاش آن روز معلم عوض روبه و زاغ

?اد م? داد به ما ز?رک? فردا را


کاش آن روز سر باز? قا?م باشک

ایست میداد بد و زشت همه دنیا را


او به ما گرچه الفبا? محبت آموخت

ما غلط ?اد گرفت?م ” الف ” تا ” ?ا ” را..........


«تقدیم به بچه های دیروز» ????


95/6/10::: 2:49 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ http://81mohammadmz.parsiblog.com/Friends/#


+ جهل و تعصب آنقدر قدرتمند است که می تواند جنگ را صلح و بردگی را عین آزادی جلوه دهد #جورج اورول